زندگي شايد همين باشد...

ساخت وبلاگ

ماه رمضون و بادهاي خنكِ سحرش، چقدر خدا رو بهم نزديك ميكنه.. زندگي شايد همين باشد......
ما را در سایت زندگي شايد همين باشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2negarashrafolkottabi8 بازدید : 1 تاريخ : سه شنبه 4 بهمن 1401 ساعت: 21:39

اينجا مثل يه غاره بالاي كوه شهري كه آدم هاش بدجوري به جون هم افتادن...

 

زندگي شايد همين باشد......
ما را در سایت زندگي شايد همين باشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2negarashrafolkottabi8 بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 16:00

[ در راستاي عكسي كه پر از غم كارگري خسته بود در حاليكه درست زير بنر تبليغاتي بزرگي ايستاده بود كه رويش نوشته بود: زندگي با خاطري آسوده ]     بعد از  فقط دو ماه استخدام ، بي حساب اخراجت ميكنند. بي حساب، بايد آسوده خاطر باشي! زير آفتاب داغ تير، منتظر تاكسي هاي هفت تير، پوستت تيره مي شود. كلافه وار بايد آسوده خاطر باشي! جيب هايت را بارها ميگردي براي هندوانه اي ك امشب بعد از افطار  عطشت را بدزدد و شيريني اش بين شيرين كاري هاي پسرت گم شود. با همين فكرها كوچه پس كوچه ها را از حفظ مي آيي، در را با فريادهاي ديوانه وار صاحب خانه باز ميكني و چشمت ب زنت مي افتد. مظلومانه و سر ب زير خودش را گوشه اي از در جمع كرده، بغض ش را قورت ميدهد. چشمانتان دوخته و بند قلبتان اما پاره ميشود . شرمنده وار، بايد آسوده خاطر باشي! صاحب خانه هنوز دهانش پر از فحش هاي ركيك است و دل بچه هايت در ميان اين زندگي، با خاطري آسوده مي لرزد..! خدا را هم كه داشته باشي با همه ي مرد بودنت، چشمانت ، پر از اشك مي شود. اكنون تو ماندي و "زندگي با خاطري آسوده" كه مثل هندوانه يِ شيرينِ يخ ِرويِ حوض با "تا كِي" ِ زنت تلخ مي شود.. تلخ زندگي شايد همين باشد......ادامه مطلب
ما را در سایت زندگي شايد همين باشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2negarashrafolkottabi8 بازدید : 12 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 15:32

قبل تر ها بيشتر مي نوشتم. يادمه يه دفتر داشتم همه جا با خودم مي بردم. همه جا. مهم نبود تو چه شرايطي و از چي مينوشتم؛ مهم اين بود كه نوشتن بي نهايت حالمو خوب ميكرد. امكان نداشت قبل از خواب صفحه ي اون روزِ سررسيدم خالي بمونه. اما از وقتي دوربين دار شدم ، قلمم شده شاتر. اين روزا بيشتر عكس مي گيرم، جوري كه خودش بگه هراونچه كه عكاس ميخواد بگه. اما دلم تنگ شده بود واسه نوشتن. واسه اينكه مثلاً بگم نور ريخته تو آشپزخونه و برگا دارن دونه دونه قرمز ميشن، كه مثلاً بگم وايسادم توي آشپزخونه ي آپارتماني كه انتهاي بن بستِ خيابونيه كه هيچ اتوبوس و هيچ اسنپ و هيچ دربستي نميبره تا خونه مون، تا بغل امن مامانم، تا دستاي گرم بابام، تا آغوش مامانبزرگم كه بوي ياس ميده تا برادرزاده ي ٤ ماهه م كه انگشتمو محكم بگيره و زل بزنه تو عمق چشمام ، تا نگاه دوستام كه با نگاهم آشنا بود، تا حرفاشون كه حرفاي منم بود. وايسادم و دارم سالاد شيرازي درست ميكنم تا قرمه سبزي رو شعله ي ملايم قل قل بكنه و جا بيفته. وايسادم تو آشپزخونه اي كه يك قاره تا دلبستگي هام فاصله داره و همزمان به ديروز و امروز و فردا فكر ميكنم و سارا نائيني با اوج ميخونه: تصوير گذشته ي دووور اين فاصله هاي صبوووورهر ثانيه در گريستافسوس من از فرداست كه نبود و نيست... غرق در صداش بودم و نفهميدم پيازِ سالاد چشممو خيس كرده يا دلتنگي اي كه بي خبر اومده سراغم. ب زندگي شايد همين باشد......ادامه مطلب
ما را در سایت زندگي شايد همين باشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2negarashrafolkottabi8 بازدید : 10 تاريخ : شنبه 25 آذر 1396 ساعت: 15:32

برگرد سر خط اول !  برگرد به آن روزها ك همه ي دغدغه هايت جمع ميشد در پيك شادي حل نشده ات! برگرد به مسافرت هاي چند روزه ي دسته جمعي عيد، كه تمام دلخوشي ات بود! به عصرهاي ساكتي كه "فكربكر" بازي ميكرديم و آخرش ختم ميشد به  "فكربكر" ي ب نام جر زني ، تا با هر ترفندي مهره هاي رنگي طرف مقابلت را از پشت حصارِ ساختگي اش ببيني. برگرد به لجبازي ها ي بي دليل مان، به بهانه گيري هاي بي منطق مان، به شيطنت هاي بچه گامه مان، كه مي ارزيد به تظاهرهاي بي دليل تر حالا. برگرد به ظهرهاي دلچسب آفتابي ، كه حوضِ آبيِ شش ضلعيِ وسط حياط را پر ميكرديم تا آب تني كنيم و فواره را تا آخر باز ميكرديم تا بزرگتر ها هم مثل ما حسابي خيس شوند! و بعد بوي غذا كه به مشام مان ميخورد پله ها را دوتايكي بالا مي آمديم و در دل مان ب جاي پاي جلويي كه خيسي اش روي پله ها ميماند ميخنديديم... برگرد! فرداهاي دور و نزديك فقط پيرت ميكنند.  زندگي شايد همين باشد......ادامه مطلب
ما را در سایت زندگي شايد همين باشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2negarashrafolkottabi8 بازدید : 26 تاريخ : جمعه 5 آذر 1395 ساعت: 4:54

يكي از همين استادهاي حوصله سرْبرِ ساعات بعدازظهرِ دلگير و خسته كننده ي عمومي، با همان لحن خشك و و علمي اش پرسيد: 
- كجاها "بايد" صبر كرد؟
گفتم: جاهايي كه "نميشود" صبر كرد
- ... 
زندگي شايد همين باشد......
ما را در سایت زندگي شايد همين باشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2negarashrafolkottabi8 بازدید : 48 تاريخ : جمعه 5 آذر 1395 ساعت: 4:54

[ در راستاي عكسي كه پر از غم كارگري خسته بود در حاليكه درست زير بنر تبليغاتي بزرگي ايستاده بود كه رويش نوشته بود: زندگي با خاطري آسوده ]       بعد از  فقط دو ماه استخدام ، بي حساب اخراجت ميكنند. بي حساب، بايد آسوده خاطر باشي! زير آفتاب داغ تير، منتظر تاكسي هاي هفت تير، پوستت تيره مي شود. كلافه وار بايد آسوده خاطر باشي! جيب هايت را بارها ميگردي براي هندوانه اي ك امشب بعد از افطار  عطشت را بدزدد و شيريني اش بين شيرين كاري هاي پسرت گم شود. با همين فكرها كوچه پس كوچه ها را از حفظ مي آيي، در را با فريادهاي ديوانه وار صاحب خانه باز ميكني و چشمت ب زنت مي افتد. مظلومانه و سر ب زير خودش را گوشه اي از در جمع كرده، بغض ش را قورت ميدهد. چشمانتان دوخته و بند قلبتان اما پاره ميشود . شرمنده وار، بايد آسوده خاطر باشي! صاحب خانه هنوز دهانش پر از فحش هاي ركيك است و دل بچه هايت در ميان اين زندگي، با خاطري آسوده مي لرزد..! خدا را هم كه داشته باشي با همه ي مرد بودنت، چشمانت ، پر از اشك مي شود. اكنون تو ماندي و "زندگي با خاطري آسوده" كه مثل هندوانه يِ شيرينِ يخ ِرويِ حوض با "تا كِي" ِ زنت تلخ مي شود.. تلخ زندگي شايد همين باشد......ادامه مطلب
ما را در سایت زندگي شايد همين باشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2negarashrafolkottabi8 بازدید : 36 تاريخ : جمعه 5 آذر 1395 ساعت: 4:54

قابليت اديت تلگرام بيشك بهترين اختراع بشر بوده.  واسه حرفايي كه شايد درلحظه بهترين و بهجاترين حرفان امان گفتنش بيشتر از گفتنش سود داره. ازين قابليت ممنونم كه به آدما فرصت جبران ميده. ممنون كه راهي واسه پشيموني داره. ممنون كه باعث ميشه حرف دل مونو سريع پاك كنيم وبجاش ايموجيهايي روبفرستيم كه دراون لحظه هييچ شباهتي بهمون ندارن. ازقابليت اديت تلگرام ممنونم كه خيلي مؤدبانه بهمون لبخند ميزنه و ميگه خفه شين وحرفاتونو قورت بدين زندگي شايد همين باشد......ادامه مطلب
ما را در سایت زندگي شايد همين باشد... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 2negarashrafolkottabi8 بازدید : 18 تاريخ : جمعه 5 آذر 1395 ساعت: 4:54

روزوشبهايبرفيِامسالرادوستدارم صبحهاكهچشمبازميكنم،قنددردلمآبميشودكهيكروزبهبهترينروزنزديكشدم. سركلاسهاينهچندانمفيدوبسيارنچسبِترمهايآخر،سرگرمِپيجهايرنگارنگِآشپزيام. بينكلاس،خياطزنگميزندكهبيابرايپرودوملباست. پدروسايلرامثلهميشهمرتبوبيعيبدركارتنهايكوچكوبزرگجاميدهد. مادرليستوسايلخانهراازدفترسيميآبيوباريكشدانهدانهخطميزند. مادربزرگمحبوباترادرشيشهميريزدوريزميخنددوميگويد،چهقرمهسبزيايبپزهنگار.. برادرمكربلاستوداردپدرميشود. دلمميرودبراينميدانمدخترياپسريكهكودكانهوشيرينبگويد،عمه. آخرهفته،برفريزوتنديبهمراهسوزِگزندهايميآيد؛باشالگردنوكاپشنوكلاه،پيكارتعروسيميرويم،سليقههايمانراشبيههمميكنيم. همسرم،دستمرا،دلمراوتكتكروزهايمراگرمميكندوميگويداينجا،كنارمناستكهخوبباشم. منازاوچيزهايزيادييادگرفتهام. مهمترينشاينكهزندگيكردنسختنيست. اينكهمهربانبودنوخوبيكردن،خيليآساناست. حالِدلكهخوبباشد،همهچيزسفيدوروشناست. روزوشبهايبرفيِامسالرادوستدارم. بوينوييميدهد. بويشروع زندگي شايد همين باشد......ادامه مطلب
ما را در سایت زندگي شايد همين باشد... دنبال می کنید

برچسب : همه چي آرومه,همه چی آرومه دانلود,همه چی آرومه حمید طالب زاده, نویسنده : 2negarashrafolkottabi8 بازدید : 42 تاريخ : جمعه 5 آذر 1395 ساعت: 4:54